در راه خدا

فردی  چند گردو به بهلول  داد

گفت : 

بشکن  و بخور و برای من دعا کن

بهلول  گردوها را شکست  و خورد اما دعا نکرد 

آن مرد گفت : 

گردوها را می خوری نوش جان ، ولی من صدای دعای تو را نشنیدم...!

بهلول گفت :

مطمئن باش اگر در راه  خدا

داده ای ، خدا  خودش  صدای شکستن گردوها  را 

شنیده  است .

تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن

که خواجه خود روش بنده پروری داند...

با صلوات بر محمد و ال محمد